رادمان جونرادمان جون، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

رادمان جون

بدون عنوان

به من گفته بودند هفته شانزدهم جنسیت شما مشخص میشه ولی هفته پانزدهم رفتم مطب خانم دکتر ادینه همین که سونوگرافی کرد گفت جنسیت جنین پسره باور کن تا اون لحظه باورم نشده بود این اتفاقات واقعیه بالاخره ازمطب اومدم بیرون پدرت ازم پرسید جنسیت معلوم نشد گفتم نه عقب ماشین خوابیده بودم مادربزرگت زنگ زد رمزی بهش فهموندم  که شما پسری ازهمه جا بیخبر که خاله مونا و خاله فرزانه حرفهای ما رو شنیدند وقتی رسیدیم خونه خاله هات خیلی اصرار کردند که بذار به پدرش بگیم بچه پسره بالاخره گفتند پدرت از خوشحالیش رنگ صورتش صورتی شده بود وتمام پولهاش و به عنوان شیرینی بخشید ...
30 مهر 1392

بدون عنوان

رادمان عزیزم:شایدنتونی هیچ وقت درک کنی که این نه ماه برای من واطرافیانم چقدر سخت گذشت حتی یک ثانیه هم از وجودت غافل نمیشدم ازهمه وحشتناکتر این که نمیدونی با حساسیتهام چه بلایی به سر مادربزرگت میاوردم کافی بود حدس بزنم چیزی برای جنین ضرر داره همون لحظه باید اون را حذف میکردند هیچ کس نباید سرما میخورد نباید نزدیک من عطر میزدند موبایلهاشون رو باید جلوی در تحویل میدادند بعد وارد میشدند روزهای اول چون خیلی استرس داشتم ازهر صدایی میترسیدم همه صداها رو کم کرده بودیم مصرف شوینده های بو دار رو ممنوع کرده بودم مصرف شکر نمک دارچین زعفران و... بطور کل ممنوع بود بالاخره مادربزرگت رو خیلی اذیت کردم البته دیگران رو هم اذیت کردم ولی خدارو شکر از وقتی به دن...
29 مهر 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رادمان جون می باشد